فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی!
اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی!
گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی !
از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی!
چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور!
چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی!
صدای فریادم را همه شنیدند جز او که باید میشنید!
اشکهایم را همه دیدند!
آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم!
گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ،
فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است!
حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ، دیگر اشک نریزم و درون خودم بسوزم !
اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم !
اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست!
آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم !
گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ، اما عشق برای من با ارزش و فراموش نشدنیست است!
وقتي تمام غمهاي عالم در دلم نشسته است،
وقتي احساس مي کنم دردمند ترين انسان عالمم... وقتي تمام عزيزانم با من غريبه مي شوند...
و کسي نيست که حرمت اشکهاي نيمه شبم را حفظ کند... وقتي تمام عالم را قفس مي بينم...
بي اختيار از کنار آنهايي که دوسشان دارم.. بي تفاوت مي گذرد...
تو نیستی ولی میبینم تورو با اینکه تاریکه
یه مَرده توی اون کوچه خیالتو بغل کرده
نمیدونه کسی که رفت محاله دیگه برگرده
منم تنها کنار تو کنارم جای خالیته
کنارت پُر شده انگار حواست به کناریته
خیال کردن دیوونم که خیال کردم تورو دارم
کنارم کسی نیست اما بازم میگم دوست دارم
بین من و تو دیگه هیچی مثل قدیم نیست
نشونی از روزایی که حرفشو میزدی نیست
تازگیا حال منه بغض و تب و خرابی
ببخش صدای گریه هام نمیذاره بخوابی
اگه به جز خاطره هام چیزی واست نذاشتم
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
.
.
.
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
میگن هیچ عشقی تو دنیا مثل عشق اولی نیست میگذره یه عمری اما از خیالت رفتنی نیست داغ عشق هیچکی مثل اون که پس میزنتت نیست چه بده تنهاشی وقتی هیچ کسی هم قدمت نیست
چقده سخت بدونی
اون که میخوایش نمیمونه که دلش یه جای دیگس و همه وجودش مال اونه چه بده برای اونکه جون میدی غریبه باشی بگی میخوام با تو باشم بگه میخوام که نباشی
نمیدونم چرا این روزهای خیس دلم برای اشک ریختن و گریه کردن تنگه
اگه دنيا مال من بود اگه آسمونو داشتم
ماه رو مي گرفتم از شب پيش چشم تو مي ذاشتم
روي دامنت مي چيدم تك تك ستاره ها رو
از ترانه پر مي كردم لحظه هاي بي صدا رو